جدول جو
جدول جو

معنی غالب ظن - جستجوی لغت در جدول جو

غالب ظن
(لِ بِ ظَن ن)
غالب الظن. ظن غالب. گمان غالب: و غالب ظن آن است که خبری بیرون نیاید. (کلیله و دمنه).
من بر از باغ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی.
سعدی (طیبات).
به حسن و قامتت سروی درآفاق
مپندارم که باشد غالب الظن.
سعدی (خواتیم)
لغت نامه دهخدا
غالب ظن
ظن غالب گمان غالب: غالب ظن آنست که خبری بیرون نیاید
تصویری از غالب ظن
تصویر غالب ظن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غالب الظن
تصویر غالب الظن
دارای ظن و گمان غالب، مطمئن، برای مثال به حسن قامتت سروی در آفاق / نپندارم که باشد غالب الظن (سعدی۲ - ۵۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالب شدن
تصویر غالب شدن
غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
فرهنگ فارسی عمید
(طَ لَ دَ)
چیره گشتن. اعتلاء. غالب گردیدن: تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. (گلستان). و عنفوان شبابم غالب شدی. (گلستان).
صبر معشوق و عشق غالب شد
تا بدستۀ درفش غایب شد.
سعدی (هزلیات).
عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح
نام مستوری و ناموس و کرامت برخاست.
سعدی (طیبات).
گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من
این بچه زیردست گشت آن بچه پایمال شد؟
سعدی (بدایع).
تکویح. استحواذ. جب. ابلال. رین. قأل به، غالب شد بسبب آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ بَ)
پسر دوم صدر اسبق ادهم پاشای مرحوم است. وی پس از تحصیل السنه و ادبیات شرقی و زبان فرانسه و علوم جدیده به زمرۀ منشیان دربار درآمد و بعداً سمت معاونت شورای دولت را یافت، و آنگاه به عضویت دائرۀ تنظیمات نایل گردید و عاقبت به مشاورت والیگری کریت منصوب شد. او بالطبع مزاج قوی نداشت و در اثر خستگی و بیماری بسال 1313 هجری قمری در جوانی بدرود حیات گفت. شخصی ادیب و واقف به علم آثار عتیقه و تاریخ بود و کتابی گرانبها مربوط به مسکوکات سلجوقی و عثمانی تألیف کرد و مردی نیک و خیّر بود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لِ بُظْ ظَن ن)
رجوع به غالب ظن شود
لغت نامه دهخدا
چیره شدن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غالب الظن
تصویر غالب الظن
گمان چیره غالب ظن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غالب، فرخادان چیرگان غلبه کننده چیره قاهر پیروز، بخش زیاد قسمت اعظم اغلب اوقات وی غالب همت ایشان، احتمال غالب ظن قوی: هر که امروز نبیند اثر قدرت او غالب آنست که فرداش نبیند دیدار. (سعدی)، جمع غالبین
فرهنگ لغت هوشیار